عزیزم 9 ماهگیت مبارک ...
دخترم , نه ماهه شدی . بردمت برای چک آپ پیش آقای دکتر , گفت که وزنت خیلی خوبه(8/900) و اجازه داد که کم کم میوه بهت بدم .منم بهت هلو و زرد آلو و هندوانه میدم .خیلی هم دوست داری نوش جونت . یاد گرفتی دس دسی میکنی و حسابی با سرعت تمام سینه خیز میری .دیگه نمیتونم رو تخت خودمون بخوابونمت چون بیدار میشی و راه میفتی از رو تخت میفتی پایین . عزیزم از اینکه مجبورم برم سر کار و صبح تا عصر پیشم نیستی ناراحتتم .اما نمیدونم چی کار کنم دلمم خیلی برات تنگ میشه . راستی برات صندلی ماشین خریدیم دیگه راحت میشینی تو ماشین و اینقدر خیابونارو نگاه میکنی تا آروم آروم اون چشمای نازت میره رو هم و خوابت میبره ... دوست دارم .تو دنیای منی. ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
11:48
عافیت باشه خانوم
به به شالاپ شولوپ آب بازی .... عافیت باشه . خوش گذشت حموم ؟ حالا دیگه حولتو بپوش ... ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
15:04
عکس
شیرین کاری های ماه هشتم زندگی ماریانوش
دخمل نازم تو تازه آیفون تصویری رو شناختی و عاشقش هستی! با دیدن آیفون روشن یه ذوقی میکنی و قهقهه میزنی که بقیه هم به خنده ی تو میخندن . عشق منی تو جیگر مامان . تازه یاد گرفتی تا بهت میگیم " الو الو بابا امیر " فوری دستتو میذاری روگوشت مثل گوشی تلفن . فکر کنم در آینده مهندس الکترونیک بشی آخه کلا با لوازم برقی حال میکنی دوسِت دارم عزیزکم ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
10:58
اخذ گواهینامه ی پایه یک
مبارکه گواهینامت .فقط قول بده خیلی تند نری .... ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
10:35
ماریانوشم نوش جونت ...
ماریانوشم نوش جونت ... خیلی انبه دوس داری؟ بخور بخور تا از دستت لیز نخورده . چقدرم تمیز میخوری !!!! ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
10:31
دخترمون یاد گرفته میشینه خودش
ماریانوش خانم توی 7ماهگی نشستن رو یاد گرفت دخترکم مبارکه.....تبریک میگم بهت البته گه گداری کج میشی و میفتی اما نه اصلا مهم نیست همین که میتونی بشینی و با اسباب بازیهات بازی کنی خیلی کار مهمیه ... آفرین جیگرم اینم عکس نشستنت خيلي دوست دارم.تو يکي يک دونه ي مني!از وقتي اومدي براي ديدنت لحظه شماري ميکنم! واسه ي هممون خيلي عزيزي!!! مي بوسمت!! (از طرف زندایی سیمین) ماريانوش تپلي با تمام وجود دوست دارم قشنگم (از طرف خاله آتنا) ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
16:52
قربون اون دستای کوچولوت برم که بای بای میکنی
ماریانوشم امروز که از سر کار برگشتم خونه ی مامانی تا برت دارم بریم خونمون دیدم دایی ایمان میگه بیا تو ببین ماریانوش چی یاد گرفته با تعجب اومدم تو و دیدم تا دایی بهت میگه " ماریانوش بای بای " تو دستتو تکون میدی و بای بای میکنی. قربون اون دستای کوچولوت برم که برای اولین بار به طور ارادی و با هدف داری تکونشون میدی . شب که بابا امیر دید بای بای یاد گرفتی اینقدر خوشحال شد . تو که بای بای میکردی از خوشحالی بابا بلند بلند میخندید و قربون صدقت میرفت . آفرین دخمل باهوشم. آفرین عسلم. ...
نویسنده :
مامان الهه و بابا امیر
14:21