ماریانوشماریانوش، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

ماریانوش شیطون و بلا

روزی که به دنیا اومدی

♥   دخترم .ماریانوش عزیزم . تو یک روز زودتر از زمانی که تعیین شده بود پا به این دنیا گذاشتی همه ی خانواده هیجان زده و مشتاق بودند تا تورو ببینند تااینکه بالاخره ساعت 1 بامداد روز سه شنبه تو بیمارستان لاله به دنیا اومدی. در هنگام تولدت من به هوش بودم و اولین نفری بودم که بغلت کردم.درست تو همین لحظه پدرت پشت در اتاق عمل اشک شادی میریخت و نگران و مشتاق اومدنت بود پدرت اولین نفری بود که وقتی از اتاق عمل رفتی بیرون اومد به دیدنت و بهت خوش آمد گفت.به خاطر ورود تو به همه ی کارکنان بیمارستان شیرینی میداد . تو خیلی ناز و سفید و خوشگل بودی 3/300 وزنت بود قدت هم 49 سانتی متر بود بااومدن تو به این دنیا  خانوادمون سه ...
5 مرداد 1390

عزیزم 9 ماهگیت مبارک ...

دخترم , نه ماهه شدی . بردمت برای چک آپ پیش آقای دکتر , گفت که وزنت خیلی خوبه(8/900) و اجازه داد که کم کم میوه بهت بدم .منم بهت هلو و زرد آلو و هندوانه میدم .خیلی هم دوست داری نوش جونت . یاد گرفتی دس دسی میکنی و حسابی با سرعت تمام سینه خیز میری .دیگه نمیتونم رو تخت خودمون بخوابونمت چون بیدار میشی و راه میفتی از رو تخت میفتی پایین . عزیزم از اینکه مجبورم برم سر کار و صبح تا عصر پیشم نیستی ناراحتتم .اما نمیدونم چی کار کنم دلمم خیلی برات تنگ میشه . راستی برات صندلی ماشین خریدیم دیگه راحت میشینی تو ماشین و اینقدر خیابونارو نگاه میکنی تا آروم آروم اون چشمای نازت میره رو هم و خوابت میبره ... دوست دارم .تو دنیای منی. ...
18 تير 1390

شیرین کاری های ماه هشتم زندگی ماریانوش

 دخمل نازم  تو تازه   آیفون تصویری رو شناختی و عاشقش هستی! با دیدن آیفون روشن یه ذوقی میکنی و قهقهه میزنی که بقیه هم به خنده ی تو میخندن . عشق منی تو جیگر مامان . تازه یاد گرفتی تا بهت میگیم " الو الو بابا امیر " فوری دستتو میذاری روگوشت مثل گوشی تلفن . فکر کنم در آینده مهندس الکترونیک بشی آخه کلا با لوازم برقی حال میکنی دوسِت دارم عزیزکم ...
29 خرداد 1390