روزی که به دنیا اومدی
♥ دخترم .ماریانوش عزیزم . تو یک روز زودتر از زمانی که تعیین شده بود پا به این دنیا گذاشتی
همه ی خانواده هیجان زده و مشتاق بودند تا تورو ببینند
تااینکه بالاخره ساعت 1 بامداد روز سه شنبه تو بیمارستان لاله به دنیا اومدی.
در هنگام تولدت من به هوش بودم و اولین نفری بودم که بغلت کردم.درست تو همین لحظه پدرت پشت در اتاق عمل اشک شادی میریخت و نگران و مشتاق اومدنت بود
پدرت اولین نفری بود که وقتی از اتاق عمل رفتی بیرون اومد به دیدنت و بهت خوش آمد گفت.به خاطر ورود تو به همه ی کارکنان بیمارستان شیرینی میداد .
تو خیلی ناز و سفید و خوشگل بودی
3/300 وزنت بود قدت هم 49 سانتی متر بود
بااومدن تو به این دنیا خانوادمون سه نفره شد و گرمی و مهر خاصی وارد خونمون شد.
تو معجزه ی خدا هستی.
(از طرف مامان الهه)
♥ دخترم ، ماریانوش عزیزم ، روزی که پا به این دنیا گذاشتی خیلی هیجان داشتم و زمانی که برای اولین بار جلوی در اتاق عمل دیدمت ، چشمات باز باز بود و گریه نمی کردی و خیره شده بودی به من .
احساس کردم خدا یه هدیه بزرگ برای من و مامانت فرستاده چون اون شب بارون شدیدی از آسمون می بارید . (از طرف بابا امیر)
♥ عزیز دلم.قربونت بشم ...
از لحظه ای که چشم به دنیا گشودی چشم دل من رو هم روشن کردی و قدم توی دل من گذاشتی
دوست دارم همیشه (از طرف مامانی "مامان منیژه")
♥ اولین دفعه ای که می خواستم ببینمت خیلی هیجان زده بودم. وقتی تورو دیدم انقدر خوشگل بودی که باورم نمی شد و حس میکردم دارم خواب میبینم.
خیلی..خیلی..خیلی..دوست دارم! (از طرف )
ماریانوش عزیزم وجود پر برکت تو تنها هدیه گرانبهایی است که خداوند ما را لایق دانسته و بما عطا فرموده.به خاطره این هدیه ی گرانمایه خداوند را شاکر و سپاسگزاریم.
(از طرف مامان جون ناهید)
ماریانوش خوشگل من خنده های شیرین تو به لحظات شیرین زندگی من لذت بیشتری داده. (از طرف عمه پری ناز)